loading...

قلب من بدون نقاب

روزانه نویسی

بازدید : 723
دوشنبه 28 ارديبهشت 1399 زمان : 14:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قلب من بدون نقاب

با مامان یکم روابطمون از شکل عادی خارج شده

یعنی من از هر دری میرم نمیشه

صبوری

سکوت

صحبت کردن

بی خیالی

فقط هی میگم پدر مادرش چه صبری داشتن وقتی مامان بچه بوده:)))

نمیدونم!

شاید ما زیادی به بابا رفتیم

منظورم منو داداشه

یا مثلا میگم بابا خیلی دل به دل مامان داده

این شده که الان من به‌ی بن بست ذهنی رسیدم

مامان میدونه و اعتراف میکنه که باید‌ی سری چیز‌های ساده رو رعایت کنه

ولی نمی‌کنه!!

دیروز نشستم با مامان‌ی دل سیر حرف زدم

واقعا ما شبیه هم نیستیم

اینکه من‌ی روز عادی هفت صبح بعد صبحانه..یخچال رو مرتب می‌کنم

و تا ساعت یازده تو اتاقم هستم

ساعت یازده که میام تو آشپزخونه که‌ی چیزی درست کنم

می‌بینم یخچال به بدترین شکل ممکن..کثیف و بهم ریخته است

کل انرژیم گرفته میشه

اصلا میخوای آدم‌های منظم رو شکنجه بدی

نظم زندگیشون رو بهم بریز

خدا روزهای آینده رو بخیر بگذرونه:))

تعبیر خوابم رو پرسیدم

تعبیر خواب میگه : تصور امید از مانع و مشکلات بین ما با من فرق میکنه

از نظر امید مشکلات بین ما خیلی جزئی هستن

و قابل بر طرف شدن

کادوهایی که برای بابا و داداش به عنوان عیدی خریده بودم رو

کنار گذاشتم

با دو ماه تاخیر هدیه میدم امسال

اون روز که رفتم خرید و پلاستیک خریدم

یادم رفته پلاستیک بخرم برای لواشک

امسال خونه پدری ...ی لواشک عالی درست میکنم

از همین الان دلم خواست

بخاطر کرونا چند ماهه مادربزرگم رو ندیدم

خاله‌ها و دایی رو هم همین طور

حتی نمی‌تونیم بریم خدا حافظی کنیم قبل رفتن

بابا و داداش چند روز دیگه میرسن

باید در مورد اون موضوع مهم حرف بزنیم

من خیلی نگران بودم‌ی وقت داداشم ناراحت نشه

ولی خوب خود داداش حرف‌هایی زده به بابا که خیالم راحت شد

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 19
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 23
  • بازدید کننده امروز : 23
  • باردید دیروز : 4
  • بازدید کننده دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 85
  • بازدید ماه : 669
  • بازدید سال : 1550
  • بازدید کلی : 80114
  • کدهای اختصاصی